♪ به تو فکر کردم/ که بارون بباره ...

دیشب باید سعی ‌می‌کردم زود خوابم ببره چون سرم درد می‌کرد و نمی‌خواستم بیشتر بیدار بمونم. اما فکر کردن به چیزای ناراحت‌کننده، مثه اینکه من دارم از اینجا میرم و مامانم تنها میشه، نمی‌ذاشت بخوابم و خیلی غمگین شده بودم. بعد تصمیم گرفتم به چیزای خوب فکر کنم. به تو فکر کردم، به جزئیات بارهای اولی که رفته بودیم بیرون، به همه‌ی اتفاقا از اول تا آخر. همه‌چیز همه‌چیز تو ذهنم نمونده بود اما همونایی که یادم میومدو انقد مرور کردم که خوابم برد. و اونقد خوابای خوبی دیدم تا صبح شد