در حال گذر از طولانی‌ترین دوهفته‌ی قرن

قبلاً که بچه‌تر بودم، فکر میکردم فقط اینکه تو یه نفرو دوست داشته باشی که اونم تو رو دوست داشته باشه، دیگه تمامه و هیچ مشکلی امکان نداره وجود داشته باشه و حتی هیچ سختی‌ای تو دنیا نیست که بتونه آزارت بده، چون تو دلت به اون عشق گرمه.

این روزا که دوریم از هم، بیشتر از هر وقت دیگه‌ای می‌فهمم چقدر اشتباه می‌کردم تو تصورات بچگیم. نه که دلت گرم نباشه، نه که حس خوب نباشه، نه که خوشبخت نباشی با بودنش، فقط این غم دوری خیلی طاقت‌فرسا تموم اون شادی رو کاور می‌کنه. حتی وقتی هست، می‌ترسی که ساعت با هم بودنتون زود تموم شه و وقت رفتن بشه. سخته لانگ دیستنس، سخته جدایی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.